به جنازه میگفتم( ۱۳ بدر )


سلام علیکم

انشاالله که خوب هستین

به نظر شما 13 نحسه

از اونقدیم قدیما من همیشه 13 بدر آماده باش بودم

چه اون زمانی که تو هلال احمر بودم و چه زمانی که الان تو آتش نشانی مشغول به خدمت هستم

امسال روز 13

ایستگاه 4 بودم من

تلفن زنگ میخوره

فرمانده شیفت جناب حصارنوئی صدام میزنن

آبتین   ابتین  تلفن

از ایستگاه مرکزی

دوستمه مهدی صادقی

میگه باید بریم استقرار

بعد از گذشت اندک زمانی دوباره جناب آرمین زنگ میزنن

با ایشون صحبت می کنم

در رابطه با یسری جریاناتی که از قبل اتفاق افتاده

ایشون میگن:

آقا آبتین ما امروز میخوایم شما رو بفرستیم طبیعت

مهدی میاد ایستگاه 4

خودرو نجات رو یه آبی میزنینم

میریم موسسه یسری لوازم (نجات کوهستان)برمیداریم و حرکت

بالای روستای غار مستقر میشیم

یه جورایی به تمام منطقه تسلط داریم

چادرمون رو بر پامی کنیم

ست نجات کوهستان رومرتب می کنیم

همه چی امادس

که اگه خدایی ناکرده ماموریت اعزام شدیم

همه چی ok و مرتب باشه  نه اینکه مثل گربه های گیج دوره خودمون بچرخیم

با اکیپ هلال احمر هماهنگ میکنیم که بیان اینجا

جلو چادر نشستیم

صدای باز شدن در ماشین رو می شنوم

بلند میشیم

بله

یه آقا پسر حدود 12 ساله

سوار ماشین شده

میرم تو ماشین

سلام میکنم

اسمت چیه عمو؟

محمد

محمد ما یهخورده از نظر هوشی سطحش پایین تره

همومن ابتدای ملاقاتمون از چهرش فهمیدم

اووووووووووو کلی سوال می پرسید

این چیه؟  چراغ قوه

این چیه؟ کلاه ایمنی

این چیه؟دستکش

کامل همه چی رو واسش توضیح می دم

تا اینکه ساکت میشه

از ماشین می رم پایین

تا به خودم میام

میبینم بیسیم رو برداشته و میگه:

الووو   الووو   1   2   3  

میپرم تو ماشین

خوشبختانه بیسیم خاموش بود و بیسیم دستی تو چادر هس

میگه: عمو  عمو  فقط یه بار  یه بار  الو  الوووو کنم

به زحمت توجیه میشه که اینکار مورد داره

بگذریم

بچه های هلال میان و دوره هم اجیلی میزنیم به بدن

و چنتا عکس یادگاری میگیریم

بچه های هلال تو کمپ ما می مونن و من با امبولانس هلال میرم به سمت بچه های هلال

خلاصه سرت رو بدرد نیارم عزیز

تو مسیر برگشت به کمپ خودمون

بیسیم موقعیت ما رو میخواد

و اعلام میکنه یه مورد حادثه اعلام شده بهشون و احتمال زیاد باید اعزام شیم

می ریسیم به بچه ها

کمپ و جم کردن

جریان جدیه

جریان چیه؟ چی شده؟

هیچی آبتین

جنازه یه نفرو پای آبشار پیدا کردن

نمیتونن بیارن پایین

باید بریم

حرکت

اطلاعات مورد نیاز گرفته میشه

110 اعلام کرده که طرف فوت کرده

پس هیچ جای عجله کردن نیس

تو مسیر یه جا به هم میرسیم

تیم ما وتیم هلال احمر

دروازه قران توقفی داری

کارا هماهنگ میشه

بسکت سازمان(جهت حمل جنازه) رو طبق درخواست قبلی

که مهدی داشته واسمون اوردن

 همه با هم هماهنگ میشیم و حرکت(ساعت 15:30)

اکثر مسیر رو با خودرو هلال احمر طی می کنیم

اینجا دیگه انتهای مسیره و از اینجابه بعد پیاده

با توجه به اطلاعاتی که از موقعیت حادثه در اختیارمون گذاشتن و آشنایی که از منطقه

داریم باید چیزی حدود 15 تا 20 دقیقه کوهپیمایی داشته باشیم با به متوفی برسیم.

تیم یگان ویژه زود تر از ما محل حاضر شده.

جاتون خالی مختصر ناهاری به بدن میزنیم و حرکت

بعد از 15  دقیقه کوهپیمایی به جنازه می رسیم

سربازای نیروی انتظامی رو می بینم که دورش روگرفتن

دوربین رو در میارم و شروع به عکسبرداری می کنم

یکیاز سربازا میاد جلو و لحنی خشن میگه:

آقای عزیز تصویربرداری نکن

آخه این جنازه چی یه که اینقدر عکس می گیرین

جنازه ندیدی؟

تو دلم پوزخندی بهش می زنم و میگم:

من با جنازه بزرگ شدم

خلاصه به کمک بچه ها بسکت نصب میشه

پشت به سربازا می ایستم و خیلی آروم  دوربین رو روشن میکنم

آلان دیگه لنز دوربین کاملا از جیبم بیرونه

وعکس میگیرم واسه گزارش این عکسا لازمه

دوربین نامرد یه فلاشی میزنه که سربازا متوجه میشن

میان جلو

آقا کی عکس گرفت؟

یکی از بچه ها گفت ما نبودیم

منم گفتم: من بودم  من عکس گرفتم  جانم؟

سریع میره و فرماندشون رو صدا میزنه

فرمانده میان جلو رو به مهدی

آقا دارین چه کار می کنین شما

2 ساعت اینجا وایستادین کاری هم نکردین

سربازای من ازون بالا آوردنش پایین

خلاصه مثلا داغ  کرده بود

مهدی هم با خونسردی جوابشو میده و کارمون رو ادامه میدیم 

جنازه

یه جوون

که خیلی آروم دراز کشیده

پاهاشو روهم انداخته

صورتش آسیب دیده و قسمتاییش سرخه

تصویری رو رولباس زیرش میبینم

فک کنم تصویر شهید برونسی باشه

سمت چپم یه کوله پشتی افتاده ازین اسپورتا

به رنگ سبز  لجنی  یا همون ماشی

لباساش رو میزنن کنار

سینش کبوده تنش کبوده

بلندش میکنن و میزارنش رو بسکت

رو فرمانده سربازا می کنمو میگم:

اجازه هس عکس بگیرم

جواب میدن: نه آقا این هنو هیچیش ملوم  نیس

منم گفتم: چشم درس میفرمائین

بد  گفت: آقا عکس نگیرینا

جواب؟باشه آقا  من واسه همین ازتون اجازه گرفتم 

بچه ها جنازه رو بلند می کنن

ومن باز عکس میگیرم

سربازه می بینه

فرمانده  فرمانده این اقا عکس میگیره

2    3   تادوربین داره

منم در جوابش گفتم:

2    3    تا ندارم

6  تا دوربین دارم

تازه رو کلام هم دوربین فیلمبرداری نصب بود

کلی فیلم گرفتم  کجای کاری

تو  این گیر و دار یکی  از سربازاش اومده میگه:

آقا اسم شما ؟

جواب میدم : آبتین

میگفت : آقا آبتین خیلی واسم آشنایی  خیلی

اما نمی دونم کجا دیدمت

بهش میگم: اون سربازه  اون پسره که هی

فرمانده فرمانده می کنه و میگه این عکس میگیره

بچه نیشابوره

جواب میده: آره بابا همشهریه

بهش گفتم: برو بهش بگو واسش دارم

درستش میکنم

میگه:ولش کن بابا بی خیالش شو

نچ  درستش میکنم

خلاصه فرمانده اجازه میدن که عکس بگیرم ومنم شروع .....

شبکه  استانی(جناب داروغه و همکاران) مشغول فیلمبرداری هستن

تو مسیر که بچه ها جنازه رو حمل می کردن

 به جنازه میگفتم

میدونم الان روحت

این دورو بره

داری می چرخی

خدا بیامرزتت   روحت شاد

جنازه رو کنار خودرو نیروی انتظامی ، بچه ها رو زمین میذارن

بازش می کنم

مشخصات ظاهریش رو به  ستاد اعلام میکنن و میذارنش رو ماشین و حرکت

با اتش نشانی هماهنگ می کنیم که ماشین حمل جنازه ورودی روستا مستقر شه

به ورودی روستا میرسیم و جنازه رو تحویل میدیم

اینم از 13 بدر ما

عجب بدر شد

پ ن : عذر خواهم اگه نتونستم خوب شرایط و احساسم رو انتقال بدم

فقط یک علت داشت اون هم این بود که امروز تایپش کردم


---------------------








-----------------------------

تاریخ: 13-1-91

اعلام حادثه: 15:30

اتمام عملیات: 19:20

اعضای تیم هلال احمر:

مهدی سلیمانی/جمشید/قرقی/مسعود مهدیانیان/میلاد

اعضای تیم آتش نشانی:

مهدی صادقی/ آبتین




نظرات 20 + ارسال نظر
کوهدخت چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:39 ب.ظ http://koohdokht.blogfa.com

خوش به حالش چه جای قشنگی آخرین لحظات زندگی شو گذرونده.

سلام
بله
کوهستان

دختر نارنج و ترنج چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 04:17 ب.ظ http://toranjbanoo.com

سلام آبتین عزیز
عجب سیزده به دری!!!!!!! طفلک جوون.. طفلک خونواده ش.....
اما چه منظره زیبایی..... ممنون از نوشته و عکسا..
شاد باشی عزیز..

سلام
13 رو با این حادثه بدر کردیم
محبت داری شما

احد چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:12 ب.ظ http://www.my-climbing-photos.blogfa.com

سلام
اگر شما 13 بدر از خود گذشتگی نکنید کی باید به کمک مردم برسد...

برای من و شما توی روز تفریحمان یه جسد میبینیم و فقط ان روزمان خراب میشود ولی برای خانواده اش...

لطف داری
بله حق با شماست

محمد چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:35 ب.ظ

من عاشق مرگ در کوهستان هستم مثل مرحوم عیسی میر شکاری و یا مرحوم لیلا اسفندیاری خوشبحالشون آقا یه سوال شما نباید موقع دست زدن به جنازه دستکش پپوشی همین کارا میکنی که ..............
این ۱۳بدر اولین ۱۳بدری بود که من شیفت نبودم اونم با چند تا از بچه ها زدیم به سنگ و دواره
ایشالا از این پس بی حادثه باشی
بای

سلام
هرکسی یه تفکری داره دیگه
مرحوم میر شکاری رو زیارت نکردم
اما با مرحوم لیلا اسفندیاری تویه برنامه چند روزه بودم

سارا عدالتیان چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:13 ب.ظ http://seacave.blogfa.com

سلام. خسته نباشید دوستان

سلامت باشید دوستان

سپیده صبح پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:31 ق.ظ http://sepidesobh20.blogfa.com/

سلام
ممنونم از حضوزتون
اتفاقا کاملا با جزئیات و ملموس توصیف کردید به حدی که سر صبی حالم گرفته شد
گذاشتن این عکسها به این شکل ایرادی نداره؟

سلام
عذرخواهم بابت ثبت جزئیات دقیق حادثه
راسش یه جورایی لازمه
نه عکسها ایرادی نداری

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:41 ب.ظ

سهم کوچک سالک هفت شهر عشق!
به روز شدیم
منتظر حضور سبزتان هستیم

سلام دوست عزیز
عذرخواهم از اینکه نمیتونم خدمت برسم
آخه آدرس واسم ثبت نکردین
تو نت هم گشتی زدم کلی سایت بااین مضمون باز شد

فقط من! پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:35 ب.ظ http://jostejoogar2011.persianblog.ir/

سلام آبتین خان
گربه گیج چه جوریه ؟... من تالا ندیدم
چه اشکالی داره اگه از جنازه عکس بگیرید؟
اون جوون بنده خدا چرا دچار حادثه شده بود؟
الان قیافم شبیه همون محمده است که سوار ماشین شما شده بود؟

سلام
گربه گیج مثل آدمی می مونه که هی دور خودش بچرخه و ندونه داره چیکار می کنه
اشکالی نداره بعضی وقت ها برادران اجازه نمیدن
این عکسها بعدا به تشریح حادثه خیلی کمک می کنه
بله سقوط کرده بودن
نه اصلا شبیه محمد نیسین

غزل جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:33 ب.ظ

سلام
بیچاره خونوادش...... خدا بیامرزش!
من برعکس کامنت گذارای دیگه مرگ تو کوهستانو دوست ندارم..... نمی خوام لحظات آخر تنها باشم.... دوست دارم تو خونه خودم بمیرم.... از بیمارستان هم متنفرم....
البته جناب عزرائیل توجه داشته باشن که تا 80 سال دیگه دور من یکیو باید خط بکشن!

سلام
اینم یه تفکره دیگه
همش 80 سال؟

فقط من! جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ب.ظ http://jostejoogar2011.persianblog.ir/

چه بامزه...
گربه گیج رو برام توضیح دادین
البته من الان فکرم مشغول این شده که بالاخره آدما گاهی وقتا شبیه گربه گیجن یا گربه ها شبیه آدمایی میشن که دور خودشون می چرخن و نمی دونن چیکار می کنن
خوب من چیکار کنم آقا ؟... شما یه بار اونو به این و بار بعد اینو به اون تشبیه کردین!!
اصلا به محمد فکرم نکنید که ناراحت میشم اساسی

سلام
خوشحالم که توجیه شدین

تابستان شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:03 ق.ظ http://tabestandagh.blogfa.com

پرنده لب تنگ ماهی نشسته بود و می گفت:

سقف قفست شکسته پس چرا پرواز نمیکنی؟

سپاس
بسیار زیبا

نی نیوز شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:56 ق.ظ http://neynews.blogfa.com

سلامی دوباره
سهم کوچک سالک هفت شهر عشق!
اینم ادرس
منتظریم

سلام
در بگشای که امدیم

تابستان شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:05 ب.ظ http://www.tabestandagh.blogfa.com

خواهش میکنم / از حضور شما هم ممنون

خط خطی های یک معلم شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ب.ظ http://roshan.blogfa.com

سلام دوست عزیز.ممنون از نظرتان.پیشنهاد می کنم خاطراتتان را برای چاپ و نشر جمع آوری کنید.البته ویراستار را از یاد نبرید.
موفق باشی ایثارگر

سلام
هدفم از ثبت خاطرات همین است
ممنونم

sayeh یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:31 ق.ظ

سلام آتش نشان
شاید به قول خودتون با جنازه بزرگ شده باشین،ولی خداییش روز 13بدر!!!!حال گیریه دیگه...
بنده خدا ،خدا بیامرزت اش
جناب شما که از جسد عکس می گرفتین اینقدر بهتون گیر دادن
اون سری ما از فضای کوهستان و همنوردا عکس می گرفتیم که سربازا کللی گیر دادن و نزدیک بود کار به بازداشتگاه بکشه ...
که سریع دوربین ها قایم شدند

سلام
میدونین اصلا واسه ما حال گیری نیس
چون کارمون اینه
آماده ایم
سرباز؟
ای بابا درشو می بستین می شد سربسته

sayeh یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:37 ب.ظ



راستی عذرخواهم که فرصت نشد سال نو رو به شما تبریک بگم
براتون آرزوی شادمانی و تندرستی دارم

مرسی
همچنین

غزل یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:11 ب.ظ

پس چند سال؟!!!
مهم عرض عمره، نه طولش!!!!!

مانلی سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:10 ب.ظ http://maneliii.blogfa.com

برایش
یک مشت زندگی
قرض گرفتند از خدا
وقتی رسیدند
کمی دیر شده بود ...

نیلوفر چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:12 ب.ظ http://taraneyerahaee.blogfa.com

ابتین جان یه پیشنهادی از روی تجربه دارم( پیرو پست کودک مظلوم)
گاهی اوقات ، اگه وقتش رو تو عملیات داری جلو چشمای خانواده متوفی حداقل یه سی پی آر چند دقیقه ای انجام بده حتی اگه مطمئنی طرف مرده.. چون اونا اینجوری دلشون آروم میگیره و تا آخر عمر نمیگن 115 یا آتش نشانی اومد و هیچکار نکردد.. حتما اگه احیا میکرد زنده می شد و ....
ما گاها مجبور به انجامشیم... تو بعضی دانشگاه ها بهش میگن سی پی آر هالیوودی... البته تو بیمارستان شرایط فرق داره اما تو عملیات اگه دیدی مریض یه درصد هم احتمال برگشتش هست یه دستی بش بزن....

سلام
ممنونم بابت تکنیک هالیوودی
از این پس بکار می بندم

رضا جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:35 ب.ظ http://darooghenews.blogfa.com/

سلام.
جالب بود.

سلام
ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد