زود باشین کشتین منو جنازمو میخواین ببرین بالا؟

سلام

حاله شما؟

خوبی عزیزم؟

فدات

  

فردا کلاس عملی دوره تصادفات جاده ای هلال احمره و قرار شده

با خودرو نجات ایستگاه ۴ برم واسه کلاس عملی

حدود ساعت ۸ صبح از هلال احمر حرکت میکنیم به سمت اسقاط خودرو

و کمتر از نیم ساعت همه امدادگرا دورههم جمع میشن و شرو میکنم به

بازگو کردن یه سری مسائل در مورد تصادفات جاده ای تا خودرو نجات ایستگاه ۴ برسه

بچه ها رو به گروه های ۵ نفری تقسیم می کنیم

قرار شد یسری خودرو رو در وضعییت های متفاوت قرار بدیم و امدادگرها با امبولانس خودشون رو

برسونن و شرو به برش خودرو و رهاسازی مصدوم فرضی کنن

خودرو نجات سازمان میرسه و اولین تیم شرو به کار میکنه

دوست عزیزم مهدی صادقی هم رسید و کنار خودرو نجات ایستاده و نظاره گره کار امدادگرهاست

که یه هو صدام میزنه:آبتین  آبتین سریع بیا

خودمو می رسونم بهش و میگه چاه افتادگی اعلام کردن

امروز من مامور نجات هستم و تو کلاس

خیلی سریع یه هارنس فول از کابین  عقب برمیدارم و سوار میشم

سید مجتبی هم میشینه پشت رول و خسلی سریع آژیر کشون حرکت میکنیم

اطلاعات اولیه رو از ستاد فرماندهی درخواست میکنم

سقوط مرد ۵۰ ساله به داخل چاهی به عمق ۸ متر

رو به سید میکنم و میگم:مواظب باش این فوتون یهترمز درست و حسابی نداره

خیلی احتیاط کن

به محل حادثه میرسیم

خودرو نجات ایستگاه مرکزی رو میبینم و جمعییتو باش یا خدا

این ادمای فضول همیشه تو روند عملیات ما فقط باعث تاخیر میشن

از ماشین پیاده میشم و اطلاعات تکمیلی رو رسول بهم میده

آبتین بنده خدا رو دستگاه بالا بر بوده که سقوط میکنه

جعفرو فرستادیم پایین پیشش (جعفر آقا در حال فرود)

در ضمن رفیقه مصدوم هم پایینه

الان ۳ نفر اون پایینن

از بچه ها میخوام سه پایه رو سرپا کنن و میرم لوازمم رو ست میکنم

چاقوی نجات هم همیشه جزء واجباته

طنابو به ۳پایه متصل میکنم و به کمک I D  به داخل چاه فرود میرم

درواقع این چاه رو ایجاد کردن واسه سیستم فاضلاب شهری

چاهی به عمق 8 متر  مربعی  شکل  که هر ضلعش حدود 2 متر میشد

به جعفر که اون پایینه اعلام میکنم که دارم فرود میام

همینطور که دارم میرم پایین دیواره چاه رو  از لحاظ پایداری بررسی می کنم

که خوشبختانه مشکلی وجود نداره

میرسم پایین

تصورشو بکنین انتهای این چاه عمودی یه تونل به قطر 1.5 متر به صورت افقی ایجاد کردن

و سوژه مورد نظر ما دقیقا داخل اینتونل افقی قرار گرفته

داخل چاه خیلی تاریکه

دسمو میبرم رو هدلامپم

هدلامپم هم روشنه    اما باز هم تاریکه

چراغ قوه دستی مو روشن میکنم

خدایا چرا اینجا اینقدر تاریکه

یه هویی حس میکنم چشام داره تار میشه

بیشترو بیشتر دیدم ضعیف میشه  چیزی نمیبینم

خدایا چی شده؟

بخودم میام و متوجه میشم عینک آفتابیم رو چشمامه و بخار روش نشسته :)

برش میدارمو همه چی OK میشه

وارد کانال انتهای چاه میشم

با فرد آسیب دیده صحبت میکنم

اسمش عباسه حدود 50   60  سالش میشه

خیلی آروم از فرق سرش تا انگشت پاهاش رو با جعفر معاینه میکنیم

البته جعفر از نظر آسیب ستون فقراتی به طورکامل معاینش کرده

اما پیرمرد از درد شدید کمرش شکایت داشت

باید با احتیاط  حدود 2 متر حملش میکردیم تا بتونیم انتقالش بدیم به بالا

سقوط همیشه همراه با شکستگی و ترومای ستون فقراته

تو حوادث اگه مکانیسم آسیب رو خوب تشخیص بدیم خیلی بهتر میتونیم به سوژمون کمک کنیم

از بچه های بالا میخوام که شُرت بک بورد و آتل گردنی  115 رو واسمون بفستن پایین

به کمک جعفر خیلی با احتیاط مصدوم رو با شورت بک  برد واتل گردنی فیکس میکنیم

حالا میرسه به حمل

بنده خدا وزنش هم بالا بود

باید با کمترین جابجایی حملش کنیم

یه جابجایی نابجا امکان قطع نخاع شاید وجود داشته باشه

مصدوممون خیلی راحت حرف میزنه

گاهی سروصدا میکنه و گاهی هم خیلی عادی با ما حرف می زنه

از بچه ها میخوام Scope stretcher رو واسمون بفرستن پایین

Scope stretcher در واقع یه برانکاردیه که دو تیکس و به کمک دو تا زبانه ساده به هم متصل شده

یه طرف Scope stretcher رو باز میکنم

دقیقا مثل قیچی که تیغه هاشو از هم باز می کنین

مصدوم بین 2 تا صفحه قرار میگیره و خیلی آروم صفحه ها رو به هم نزدیک میکنیم و

زبانه ها رو داخل هم میندازیم

با این وسیله مصدوم با کمترین جابجایی منتقل شده رو Scope stretcher

خیلی سرو صدا میکنه و میگه:

زود باشین   کشتین منو     جنازمو میخواین ببرین

وای خدا چقدر درد دارم

اصلا احتمال شکستگی ستون فقرات رو نمیدم

اما این دلیل نمیشه که واسه حملش احتیاط نکنیم

تو این فاصله رسول بسکت نجات رو با یه طناب 15 متری میفرسته پایین

به کمک محمد دوست  پیرمرد ، خیلی آروم و با احتیاط حملش میکنیم

رو  زمین که میزاریمش داد میزنه

وای خدا  خیلی درد دارم زود باشین زود باشین

تو چشاش نگاه می کنم و میگم:

عباس جون چون دوست داریم و نمیخوایم  آسیب ببینی آهسته کار میکنیم

بذا یه کم زمان بگذره اما سالم برسونیمت بالا

جواب میده:

پس یه آمپولی بزن دردم کم شه

به تیم بالا اعلام می  کنم یه قیچی واسم بفرستین

جعفر نگاهی پر از تعجب بهم میندازه

خیلی اروم با قیچی شلوار پیرمرد رو خیلی کوچیک پاره می کنم

انگشتموخیس می کنم و میزنم به باسنش

ازش می پرسم: پات خنک شد الان؟

با صدایی نالان جواب میده:آرهههههه

نوک قیچی رو خیلی آروم و کم فشار میدم رو پاش که فک کنه سوزن امپول داره وارد باسنش میشه

یه هویی  آروم میشه و عضلاتشو شل می کنه

به جعفر و محمدنگاه میکنم و خیلی آروم می خندیم

از فرصت استفاده میکنیم خیلی سریع و با احتیاط انتقالش میدیم روی بسکت


که یه هویی به خودش میادو یا ناراحتی میگه:

آبتین آمپول کجا بود اینجا؟  آمپول نزدی تو که

مهم نبود که متوجه  ترفند ما شده

مهم این بود که ما کارمون رو تموم کرده بودیم


با توجه به قطر دهانه چاه مجبوریم بسکت روبصورت عمودی به سمت بالا منتقلش کنیم

به کمک جعفر بسکت رو به طناب می بندیم و از  تیم بالا میخوایم که خیلی آهسته بسکتو

بکشن بالا

بسکت که به بالا میرسه محمد رو هم به بالا منتقل می کنیم

و بعد از جمع لوازم جعفر و بعد هم خودم میرم بالا

لوازم رو جمع میکنیم و حرکت میکنیم به سمت ایستگاه



چه حالی داد این ابه خیلی تشنم بود

بعد از عملیات همگی ایستگاه 6 خدمت جناب گلریز بودیم


وسیله ها رو شستیم و آماده عملیات





نظرات 14 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:01 ب.ظ

هر کس جان یک نفر را نجات دهد مانند این است که جان همه مردم را نجات داده است ( مائده ؛ آیه 32)

خدا خیرتون بده
و
خوش به حالتون

sina شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:33 ق.ظ http://sinasirjaniaminisani.blogfa.com

سلام
ما خوبیم شا خوبید
جالب بود واقعا از ترفند تلقین خیلی خوشم اومد سینا هم با همین ترفندها همیشه گول میخوره طفلکی
ولی خوب اینجا همه چی درباره اتش نشانی و امداد هست
آنجا هم همه چی درباره بچه و بچه و کودک البته است
موفق باشید

سلام
ممنونم شما خوبین؟
موفق باشین

محمد دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:07 ب.ظ http://nanga.blogfa.com

با عینک میری داخل چاه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جالبه والا
کجایی اصلا نیسی

سلام
محمد جان لوازم حفاظت فردی از واجباته عزیزم

ریحانه چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:11 ب.ظ http://www.labeyemarg.blogfa.com

چ جوری تونسی کنترل کنی خندتو!من اینجور موقه ها میترکم از خنده
دیگه بعدش باید با کارتک جمعم کنن از زمین:دی

خبرنگار جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:58 ق.ظ

سلام
امیدوارم که خوب باشید.
نظر اول مال من بود اما مثل این که نامش ثبت نشده...

شاد هستید و موفق

شکفته دوشنبه 2 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:05 ب.ظ

سلام
خسته نباشی همشهری

سلام شکفته خانم
خوبی شما؟
ممنونم دفتر خاطراتم رو برگ میزنین
الله قوت همشهری

فقط من! دوشنبه 2 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:36 ب.ظ http://jostejoogar2011.persianblog.ir/

سلام
هر وقت اینارو میخونم خوشحالم کارم یه چیز دیگه است
من در مکانهای محدود دچار تنگی نفس و وحشت میشم
این آقا دچار ترومای ستون فقرات نشده بود؟
به هر حال موفق باشید و مراقب سلامتی خودتون هم باشید.

سلام
خوبی شما؟
تروما بودن بله
شکستگی ستون فقرات
در ضمن رو ذهنت کار کن
منم مثله شما بودم
باورت میشه من میرفتم زیر پتو احساس خفگی می کردم و داداشم همیشه اذیتم میکرد و سرمو میکرد زیر پتو و با صدای جیغ و داد من حال میکرد

sayeh جمعه 20 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:22 ب.ظ

سلامممم
بازم مثل همیشه کارت درسته!
قضیه ی عینک ترسوند منو...
تو فکر این بودم که گازی چیزی نباشه اون تو...
آبتین جان فکر می کنم گذاشتن مصدوم تو بسکت کار سختی بوده!بخاطر احتمال ترومای ستون فقرات
خدا قوت

سلام
کاره سختی بود آره
اما آخرش بسیار لذت بخش بود
زمانی که خبر سالم بودنشو شنیدم
وقتی که بچه های اورژانس بخاطر حمل صحیحمون ازمون تشکر کردن

sama شنبه 21 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:29 ق.ظ

سلام خسته نباشید. خیلی عالی. خوبه که جزییات رو هم
می نویسید . منتظر خاطرات جالب تون هستم ...
در پناه حق

سلامحبت دارین شما
جزئیات باید مو به مو ثبت شه تا بهتر بتونم حسمو شرایطمو به دیگران منتقل کنم

مهسا یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:45 ق.ظ

سلام ابتین جوونم خوبه خوبی عزیزم؟؟؟
معلوم هست کجایی؟؟؟
خب نگران میشیم دیگه

لطف داری شما

مهسا یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:57 ق.ظ

آبتین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا نظرها رو تایید نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیگه دوشت ندالم

بخدا تیکه همشو زدم قابل روئیته

zizi یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:47 ب.ظ http://ma2ta200.blogfa.com/

نمی دونم چرا ی حسی بهم میگه حقشه

نیلوفر سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:40 ب.ظ http://taraneyerahaee.blogfa.com

سلام خوبی؟ نمیدونم چرا این مردم ما فرق بین کسی که داره کمکشون میکنه وفرق کسی که داره زجرشون میده رو نمیفهمن! و انقدر بد صحبت میکنن..مثلا با خودش فکر کرده شما ها رفتین اون پایین سیزده به در . داریم لفت میدین! عقلش نرسیده واسه خودشه!وای که چقدر از این جماعت تو اورژانس زیاد دیدم..باز داغ دلم تازه شد...خدا رو شکر سالم و سلامتی

n.amn چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:00 ق.ظ

چه شانسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد