آبتینننننننننن کجاییییییییییییییی پسررر

سلام علیکم

حالم گرفتس

واسه چی؟

واسه اینکه . . . . .

--------

تو ستاد فرماندهی پیش دوستمون  جناب ابوالفضل  اسدی نشسته بودم که

صدای فرمانده شیفتمون عباس آقا بلند شد:(شدید عصبانی و ناراحت)


آبتینننننننننن  کجاییییییییییییییی پسرر

 با همین جمله وارد ستاد فرماندهی میشن

منم همینطور که با لپ تاپ ور میرفتم

خودمو به کوچه علی چپ میرنمو

زیر لب یه موزیک زمزمه می کنم

فرمانده شیفتمون خونسردی منو که میبینه

انگار ابیه رو آتیش

تو چشام نگاه میکنه و میگه:

میخوام شام درست کنم

اما جنابعالی هنو ظرفارو نشستین

تو لیست نوشتم که شستن ظرفها بعد از هر وعده

منم یه نگاه کردم و گفتم:

عباس آقا ما که هنو شام نخوردیم که ظرفاشو بشورم

چشاشو درشت میکنه و میگه:

صبحونه چی  نخوردیم   ناهارررررر

ظرفای صبحونه و ناهار و نشستی پسر

بلند شو

زود باش

منم یه نگاه کردم و گفتم:

آهاااااااااااااا 

یادم اومد صبحونه و ناهار

ظرفاشو نشستم

هیچی دیگه

با یه تریپ مظلوم نمایانه رفتم تو اشپزخونه و کلی ظرف شستم

همین 5 دقیقه پیش شستن و تموم کردم

هنو دستام خیسه

نظرات 12 + ارسال نظر
خورشید جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 ب.ظ http://khorshidejonoob1.blogfa.com

سلام
یعنی برای شستن ظرفا حالتون گرفته بود ؟

نه

sogand جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ب.ظ http://www.dokhtar-kebritfrosh.blogsky.com

سلام
وبلاگ خیلی قشنگی داری
خاطرات یک اتش نشان هم قشنگه ها
میگم میای تبادل لینک کنیم

sayeh شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 ق.ظ

خسته نباشید آبتین خان
امیدوارم هیچ وقت حالتون گرفته نباااشه...

فرنوش شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:12 ق.ظ

سلااااااااااااااااام......
پس طفلکی مامانا چی میکشن....
راستی چرا همیشه نوبت شما هست؟؟؟؟مگه بجز شما کس دیگه ای نیست؟؟؟؟؟؟

دختر نارنج و ترنج شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ب.ظ http://toranjbanoo.com/

من شستن ظرف ها رو برای خودم تبدیل کردم به یه تفریح دوست داشتنی... با یه موزیک که دوست دارم و با آرامش...
اینقدرها هم بد نیست آبتین جان!!!....
خلاصه اگه خیلی خسته می شید من حاضرم کمک بدم ها!

Arash شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:52 ب.ظ

سلام
من می گم شما باید اعتصاب کنید تا تعداد ظرف های موجود در آتش نشانی رو افزایش بدند.
منم با این موضوع تو کشیک ها مشکل داشتم. بعد از غذا آدم باید یه کش بیاد و بگه آخی چه حالی داد بعد حدود چند ساعت استراحت کنه بعد اگر حسش اومد، بدونه که این یک حس کاذب هست و صبر کنه تا خودش برطرف بشه. در آخر موقعی که می خوای پست رو تحویل بدی و هیچ راه دیگه ای نداری بلند میشی و غرولند کنان کارها رو انجام میدی، البته چک می کنی اگر پست بعدی آشنا بود نصف کارها رو هم برای اونا می ذاری تا از بیکاری تلف نشن.

شاهد شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ب.ظ http://www.emdadgar.com

انشالله چشات خیس نباشه...

جوهر یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 ق.ظ http://myprinter.blogsky.com

سلام!
مواظب لپ تابتون باشید خیس نشه!

مریم یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ http://www.thornbirds.blogsky.com

زندگی شستن یک بشقاب است.....
واقعاااانا...من اینو یکبار حس کردم...

دختر دریا شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:50 ق.ظ http://seadaughter.blogfa.com

بهنوش شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:44 ب.ظ http://www.saeqeh.blogfa.com

بسیارتا بسیارخسته نباشید!واسه آینده تون که خوبه

ستاره دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:34 ب.ظ http://shiny-star.blogsky.com

لطفا دستاتون و خشک کنید بعد بنویسید مانیتورم خیس شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد