خانم ها همشون فرشتن

سلام

تو اسایشگاه نشسته بودم و با لپ تاپم تو نت ،که یک هو زنگ نجات بصدا در اومد.

سریع خودمونو به آشیانه رسوندیم و درهای اشیانه باز

سوار ماشین شدیم و حرکت

از این به بعد رو تو ذهنتون مجسم کنین:

ماشین راه افتاد

آژیر و گردون روشن

بیسیم بصدا در اومد

فرماندهی : 109 فرماندهی

تیم نجات:10-2

فرماندهی:آدرس رو اعلام کرد

نوع حادثه عرق شدگی در داخل استخر اعلام  شد.

نگهبان مرغداری افتاده بود تو استخر آب

تیم نجات: فرماندهی 109

فرماندهی :10-2

تیم نجات: گزارشی از وضعیت مصدوم برای ما داشته باشین

در ضمن با همکاران 115 و پلیس 110 هماهنگی داشته باشین

فرماندهی:10-4

فرماندهی : 109 فرماندهی

تیم نجات:10-2

فرماندهی:مصدوم روی آب دیده میشه  تسریع بفرمائین

تیم نجات:10-4

لباسامون رو سریع پوشیدیم  و لوازم مورد نیازمون رو دم دست گذاشتیم

بین راه متاسفانه یک اتوبوس جلوی ما بود که نمی دونم چرا صدای آژیر ماشین مارو نمیشنید

اصلاً حواسش جای دیگه بود

آقای راننده اتوبوس بعد از 1 دقیقه متوجه ما شد و رفت کنار

البته شاید به نظر شما 1 دقیقه زمان زیادی نباشه

اما تو 1 دقیقه میشه جون یک ادم و نجات داد

و این بی حواسی این راننده باعث تاخیر زیادی برای رسیدن ما به محل شد.

به محل رسیدیم

وارد کوچه شدیم

طبق معمول محل حادثه شلوغ بود(ورودی کوچه)

به جلوی درب مرغداری رسیدیم

پیاده که شدم اولین صدایی که تو گوشم پیچید

صدای پارس کردن سگ های نگهبان بود

وارد مرغداری شدم

آمبولانس 115 تو محوطه  و خودرو 110 بیرون مرغداری پارک شده بود

حرکت کردم به سمت استخر آب که یک هو دیدم از تو تاریکی

همکاران 115 مصدوم  رو دارن به سمت آمبولانس حمل می کنن

خانمش خیلی گریه می کرد خودشو میزد 

یک پسر هم دنبالشون می دوید

سنش پایین بود یک چیزی تو مایه های راهنمایی

رفتم جلوتر خوب دقت کردم

دعا کردم که زنده باشه

همینطور که چلو میرفتم 

دیدم بهتر می شد

خانمش زجه می زد

یک هو دیدن که مصدوممون دره دستاشو تکون میده

بازم شک کردم

رفتم جلوتر 

آره زنده بود

خدارو شکر کردم

خوشحال شدم و رفتم تو ماشین

بیسیم رو برداشتم

فرماندهی 109

فرماندهی:10-2

من: جنای حسینی خدمتتون عرض کنم که

خوشبختانه مصدوم توسط عوامل 115 و مردم محلی از استخر خارج شده و زندست.

فرماندهی هم تشکر کرد

سریع رفتم بالا سر مصدوم  تو آمبولانس

عضلاتش منقبض شده بود

دستاشو جمع کرده بود نمی شد ازش رگ گرفت

دستکش لاتکس دستم کردم 

درستشو راست کردمو

پرستار هم ازش رگ گرفت

بعد هم اکسیژن 

سرش باند پیچی شده بود و پر خون بود

فکر می کنم سرش به لبه استخر خورده بود

خیلی میلرزید

قفسه سینش سرخ شده بود

نمی دونم چی می گفت

مِن مِن می کرد

معلوم نبود چی می گفت

که یک کمی سروصداش کمتر شد

تا سرو صداش کمتر شد  خانمش اومد تا آمبولانس گفت:

زندس  واسه چی حرف نمی زنه  چی شده به من بگین

منم گفتم: نه خانم شوهرتون حالش خوبه

توکل به خدا

از امبولانس اومدم پایین و رفتم تو ماشین نجات و حرکت کردیم به سمت ایستگاه

البته قبلش علت این ماجرا رو همکارانم از خانومش پرسیده بودن

خانمش می گفت: تو مسیر اومدن به مرغداری 

تو جاده یک تصادف شده بود 

شوهرم وقتی اون صحنه رو دید گفت که حالم یک جوری شده خوب نیستم

خلاصه اومدیم تو مرغداری و یک هویی تعادلشو از دست داد و افتاد تو استخر

می داشت غرق می شد

من فقط تونستم سرشو با دستام بگیرم که زیر اب نره

فکر کنم که شوهر بنده خدا دچار شوک شده بوده

بهرحال خوشحالیم که ایشون می تونن بازم کنار خانوادشون باشن

واقعاٌ به این خانم باید آفرین گفت که زندگی شوهرشو یا بهتر بگم زندگی خودشو نجات داد

تو اون شرایط فکرشو بکنین

تاریکی شب

اون حالت تهاجمی سگ های نگهبان که تا دم در وقتی از مرغداری خارج شدیم پشت سر ما می اومدن

واقعاٌ که آفرین 

سر شوهرشو با دستاش نگه داشته که زیر آب نره 

شوهرشو نتونسته بود از آب بکشه بیرون آخه همسرش وزنش زیاد بود

فقط تونسته بود که یک کاری کنه که زیر آب نره و با سرو صدا همسایه ها رو خبردار کرده بود

این خانم واقعاٌ فرشته  نجات شوهرش شده بود و هست

خانم ها همشون فرشتن

نظرات 4 + ارسال نظر
Vampire Queen پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ http://vampirequeen.blogsky.com/

آقای آتش نشان زمانی که تهران بودم اسم نوشتم برای آتش نشان ِ داوطلب ، منتها کلاساش برامون تشکیل نشد چون من تنها بودم توی آتش نشانی خیابون آبان ! حیف . . .
امیدوارم همیشه خوب باشی که بتونی به همه کمک کنی دوست خوبم

نا امید نشین دوست من
فقط یک کم اطلاعاتتون رو بالا ببرین
دلیل نمیشه که چون کلاس برگزار نشده شما در یک مقطع توقف کنین
مطالعه مطالعه مطالعه
--------
ممنونم که به من سر زدین
شادو سربلند باشین و ایام به کام

زهرا پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ب.ظ

سلام
اول باید خیلی خیلی ازتون تشکر کنم که با حوصله پاسخ نظرات رو می دید.
همیشه دوست داشتم بدونم که ۱ آتش نشان که همیشه با حوادث درگیره چه روحیه و چه تفکراتی داره.
به دلایل شبیه به این با اینکه زیاد اهل وبگردی نیستم سر زدن به وبتون رو دوست دارم.

چه در عرصه آموزش و چه در عرصه امداد و نجات براتون آرزوی موفقیت می کنم.
ایام به کام

وظیفست/ممنونم/همچنین

من یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 ب.ظ http://hejrat-19.blogsky.com

خانم ها همه فرشته اند.
این شکی درش نیست

بله
۱۰۰٪
ماهم که همینو گفتیم

بهنوش سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:50 ب.ظ http://www.saeqeh.blogdoon.com

خانم ها اینقدرخوبنُبعدآقایون فقط بلدن غربزنن!برای این کار آفریده شدن:))
ممنون

بله من هم موافقم
اما خانم غرغرو هم داریما
مگه نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد