قابل نداره میشه 1 صلوات

حدود ساعت 11 بود آره 

که دیدم بچه ها دارن صدام میزنن که برم پائین

با خودم نیاوردم

صداها بالا گرفت و اصلاً بی خیال من نمی شدند

لپ تاپ و خاموش کردم و رفتم پائین

پائین که رسیدم چشم خورد به 1 خانم که با دخترشون اومده بودند سازمان

چشم افتاد به ورم انگشت دخترشون

متوجه شدم قضیه چیه

تا تهش همه چی رو خوندم

سلام و احوال پرسی کردم رفتم جلو

درست حدس زده بودم حلقه ای که دستشون کرده بودند کوچیک بوده دستشون ورم کرده بود شدید

از دخترشون سوال کردم حلقه رو کی دستتون کردیدن؟

گفت: صبح

گفتم: پس واسه چی الان اومدیدن درش بیارین

بازم شانس آوردین که زیاد ورم نکرده

رفتم از تو  ماشین هندپیس (انگشتر بر برقی) رو برداشتم .

ازشون خواستم که دستشون رو روی میز بزارن و هر موقع که حس کردن که حلقه تو دستشون داره داغ میشه به من بگن  که با آب خنکش کنم.

علینک رو به چشام زدم و شروع کردم به برش حلقه

بنده خدا می ترسید

هنو 20 ثانیه مشغول نبودم که مصدوم ما به صدا در اومد

داغ شد داغ شد

همکارم یک خورده آب رو حلقه (محل برش)ریختن تا خنک شه

شروع به برش حلقه کردم 

ینی تا شرو  کردم 2 باره مصدوم به حرف اومد 

داغ شد   داغ شد

مجدداً خنکش کردیم

دیدم اینطوری نمی شه

بهشون گفتم

هرموقع حس کردین که دستتون داره میسوزه بگین   داغ شدن حلقه  رو بیخیال شین

مصدوم ما گفت: میسوزه - داغ میشه می سوزه

2 باره با دقت و تمرکز بیشتری صفحه برش رو  دو حلقه گذاشتم  راستی سرعت برش رو هم بالا بردم

مامانش هیچی نمی گفت فقط نگا می کرد

مشغول برش بودم که مصدوم به صدا در اومد  داغ شد داغ شد

تو دلم گفتم   قرار شد وقتی مصدوم ما گفتن که دستم داره میسوزه برش رو تعطیل کنم

پس بیخیال شدم و به برش ادامه دادم

بنده خدا میترسید  نگاه کنه

سرشون رو چرخونده بودن و پشت سرشون رو نگاه می کردند.

1 لحظه حس کردم که داره دستشو عقب می کشه

این یعنی خطر - خطر تماس صفحه برش با دستشون و آسیب دیدن به دست

کارو تعطیل کردم

همکارم یک خورده آب رو محل برش ریختند و مجدداً شرو کردم

این سری سرعت برش رو بیشتر کردم

و سریع حلقه رو برش دادم از 2 جا

خلاصه سرتون رو بدرد نمی یارم

حلقه رو خارج کردم

و گفتم سری بعد تو انتخاب حلقتون دقت بیشتری کنین.

عینک رو از رو چشام برداشتم و 

مصدوم ما گفتند که آقا هزینش چقدر میشه؟

از اونجا که من انسان شوخی هستم گفتم قابلی نداره

میشه ده هزار تومن

مصدوم ما سریع ذستشو تو جیباش کرد

منم گفتم که نقداً پرداخت می کنین یا به حساب واریز می کنین

رفتم به سمت ماشین نجات تا لوازم و سرجای قبلیش بذارم

برگشتم دیدم نیستن

بعد همکارا گفتن واسه چی اینقدر اذیت می کنین

ما گفتیم که هزینه نداره برین

منم گفتم ای بابا می خواستم بگم بجای هزینش صلوات بفرستن

------------------------------------------

خدمت دوستای عزیزم عرض کنم که سازمان اتش نشانی در قبال خدماتی که برای همشهریان عزیز انجام میده هیچ گونه هزینه ای دریافت نمی کنه

------------------------------------------------

خیلی جاها بوده رفتم عملیات و آخر کار اومدن گفتم که:

ممنونم آقا   زحمت کشیدین

هزینش چقدر میشه

منم گفتم

 قابل نداره میشه 1 صلوات

نظرات 7 + ارسال نظر
F_M پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ب.ظ http://www.27mehr.blogfa.com

سلام
خاطره تون قشنگ بود

شبی از‎ ‎پشت یک تنهایی نمناک و بارانی، تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم، تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.

امیدوارم در کار وزندگیتان موفق باشید.

ممنونم - همچنین

م.فخیمی پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ب.ظ http://asemanebedonemarz.persianblog.ir

چه جالب!!آتش نشانی که وبلاگ داره!خیلی خوبه وکمی عجیب:)

عجیب؟
نمی دونم شاید عجیب باشه
-------

م.فخیمی پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ب.ظ http://asemanebedonemarz.persianblog.ir

خب الان خاطره رو خوندم!جالب بود.
نمیشدهم زمان بابرش دادن حلقه آب رو بریزن روحلقه که مجبورنشین هی کاروقطع کنید؟
نکنه اینطوری دستگاه سرمیخوره؟
آخه ماتوکارگاه شیشه گری موقعی که شیشه رو بادریل مخصوص برش میدیم همزمان یکی ازبچه هاهم اب میریزه رو شیشه که داغ نشه

خدمتتون عرض کنم که میشه در حین برش آب رو هم واسه خنک کردن رو محل برش ریخت
اما 1 مشگل کوچیک شاید ، شاید پیش بیاد
که اگه پیش بیاد دیگه این مشکل کوچیک بزرگ میشه
اگه همزمان آب واسه خنک کردن استفاده کنیم
آب بصورت پودری به اطراف پخش میشه
و 1 خورده جلو دید رو میگیره
یعنی محل برش رو خوب نمی تونیم ببینیم
چرا چون آب به اطراف پخش میشه
-------------------
و باید بگم که اون شیشه ای که شما برش میدین شیشه است
نه انسان
مگه نه
کار ما حساس تر و دقت بیشتری لازم داره
موافقین؟

Pikshop.com پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 ب.ظ http://www.Pikshop.com

سلام خوبی وبلاگ خیلی خوب وقشنگی داری خوشحال میشم اگه به سایت من هم سر بزنی در مور فروش فیلم و سریال های روز کره ای و امریکایی هستش. منتظرتم راستی میشه یه لینک از سایت من تو وبلاگت بدی با عنوان فروشگاه اینترنتی فیلم و سریال های کره ای و امریکایی ؟ ایشالا جبران میکنم مرسی فعلا بایhttp://www.PIKSHOP.com

ممنونم / نظر لطفتونه

زهرا جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:58 ق.ظ

سلام.
این صحنه ای رو که توصیف کردین رو ۱ بار قبلاْ یا تو تلویزیون دیده بودم، یا شنیده بودم و تجسم کرده بودم.
درست یادم نیست ولی بهش فکر کرده بودم که تمرکز روی برش چقدر سخت و حساسه.

اجر شما که با امام زمان هست.
باز هم موفق باشین.

لطف دارین
ایام به کام

بهنوش سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:14 ق.ظ http://www.saeqeh.blogdoon.com

چه جالب!نمیدونستم حلقه ی هم درمیارن این آتش نشانی ها!یادم بمونه.گرچه من ازانگشترمتنفرم و دستم نمی کنم.موفق باشید

جدی نمی دونستین
چه جالب

محسن جووووووووون دوشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ب.ظ

باسلام وخسته نباشید
نمیشه به صنف نقره فروشها نامه ای زد که از فروش انگشترهای تیتانیوم جلوگیری کنن
آخه من که انباردارم یه کلکسیون ازانگشترهای تیتانیوم بریده نگهداری میکنم@@@@@@@@

کار نشد نداره محسن جوووووووووووون
خواستن توانستن است
راستش آمار همه جای انبارو دارم ا
اما خداییش از این کلکسیونت خبر نداشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد