انگشتش خیلی ورم کرده بود(همراه با تصویر)


با سلام و خسته نباشین

جاتون خالی بعد از صبحانه تو سالن(واحد عملیات) سازمان نشسته بودم

درب سالن باز  و یکی از همکاران اداری وارد میشن

یک نگاه به من می کنن و میگن:

آبتین یک مادر با دخترشون اومدن

ظاهراً که یه حلقه تو انگشت دخترشون گیر کرده

میرم بیرون

مادری نگران رو میبینم به همراه دخترشون اومدن

سلام علیک میکنم و ازشون می پرسم:

چی شده؟

که دخترشون دستشون رو میارن بالا میگن که:

این حلقه تو دستم گیر کرده  در نمیاد

میرم جلوتر تا انگشتشون رو ببینم

خیلی ورم کرده بود

یک زخم کوچیک هم میبینم

میپرسم:

این حلقه از کی تو انگشتتونه

جواب میده:

از 2 روز پیش

یک نگاه به مادرش کردم و گفتم

از 2 روز پیش این حلقه تو انگشت دخترتون گیر کرده الان اومدین

جواب میدن:اخه ما روستا هستیم

1 ساعت تا اینجا فاصله داریم

یک نگاه کردمشون و گفتم:

1 ساعت فاصله دارین بله درست

پس واسه چی بعد از 2 روز الان اومدین

لوازم و میارم(هند پیس)

عینک ایمنی رو هم به چشم میزنم.

یک صفحه فلزی که از قبل اماده کردیم رو زیر حلقه میزارم

تا خدایی نکرده حین برش به انگشتشون آسیبی وارد نشه

انگشتش خیلی ورم کرده بود

به زحمت صفحه فلزی رو زیر حلقه وارد می کنم

بنده خدا اینقدر خجالتی بود که روش نمی شد بگه که درد داره

یک زخم کوچیک رو انگشتش میبینم

به مامانیش میگم که :

این زخم کار شماست   حتما میخواستین حلقه رو در بیارین نتونستین اره

بنده خدا جواب میده : آره

هرکاری کردم نتونستم حلقه رو در بیارم

البته حق هم داشت

انکشت دخترشون خیلی ورم کرده بود

بگذریم

هندپیس رو روشن

و از دختر خانم میخوام که دستشون رو رو میز بذارن

و انگشتشون رو تکون ندن

و به محل برش نگاه نکنن ،  شروع به برش حلقه میکنم



برش باید با دقت و کمترین تکون انجام بشه

اخه امکان شکسته شدن صفحه فرز حین برش وجود داره

واسه همینه که خودم عینک به چشم میزنم و از بنده خدا خواستم که به محل برش نگاه نکنه



بعد از 10 دقیقه با کمک دوستان2 تا برش رو حلقه ایجاد میکنم 

و دخترک آزاد میشه







و واسه پانسمان زخمشون میگم که برن اورژانس

یک تشکر می کنن و

بدرود


اصلاً نمی دونم واسه چی این کارارو میکنن

اخه حلقه ای که کوچیکه واسه چی تو انگشتشون میکنن ؟

نمی دونم

شما بگین؟

--------------------------------

تاریخ حادثه:۱۴-۵-۸۹

ساعت مراجعه: 9:15

مدت عملیات:10 دقیقه

همکاران عزیزی که تو این عملیات منو کمک کردن:

امیر جوریان - رسول غیبی

عکاس: محمد رضا صادقی


----------------------------



نظرات 20 + ارسال نظر
مریم فخیمی سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 ب.ظ http://asemanebedonemarz.persianblog.ir/

سلام.مرسی ازحضورتون
..
بله!نیازی به ابزارخاصی نیس.باچشم غیرمسلح به راحتی میشه دیدبارش رو.دنباله دارهاصخره های یخی هستین وقتی تومدارشون به خورشیدنزدیک میشن تعدادذراتی که ازشون رها میشه بیشترمیشه وبارش شهابی رخ میده. اگه فرصت داشتید این لینکوببینید:http://www.parssky.com/view/104.aspx

ممنونم

مریم فخیمی سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ب.ظ http://asemanebedonemarz.persianblog.ir/

اوه اوه!چی شده انگشت بنده خدا!این تجمل گرایی چه کارهاکه نمیکنه!!
عوضش همه انگشتراواسه من بزرگه سایزش=))))))))))

بله
تجمل گرایی

فاطمه چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:20 ق.ظ http://mahmehr.blogfa.com

وای چه ورمی کرده بود .
گمونم تا چند وقتی اصلا؛طرف انگشتر و..اینا نره!!
بعد ممنون از دعا تون ایشالا خبر قبولیمو تو وبم بزنم .

دیانا چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 ق.ظ http://d88.parsiblog.com

سلام
خب اگه اینقدر تنگ بوده که دیگه درنیاد چجوری رفته تو؟؟؟
بعدشم چه تحملی داشته بعد ۲ روز اگه من بودم همون نیم ساعت اول احساس خفگی میکردم(چه ربطی داره نمیدونم)
خدا قوت

دیانا چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ق.ظ http://d88.parsiblog.com

راستی اون پست سفرم رو نخوندید نه؟
دو هفته پیش منم مصدوم شدم تو مسافرت داشتم میمردم
کمرم کاملا بی حس شده بود اتفاقا اونموقع وسط درد یاد شما افتادم
آخه هیچ امدادگرو ... با گروهمون نبود و منم به توصیه ی همه گوش کردم
هنوزم درد دارم

مریم فخیمی چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ق.ظ

سلام.کدوم سوال؟

سعید چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:49 ب.ظ

http://didan.ir/article2830.html
این ادرس رو برو

سجاد جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ق.ظ

باز هم واسه ثبت نظرم با جمله
به علت وجود بعضی از کلمات داخل این نظر امکان درج آن وجود ندارد.
مواجه میشم. ولی عیب نداره .
-------------------------------------------
با سلام / با توجه به پاسخ به سوال خانم عدالتیان در رابطه با حمل مصدوم در لحظات اولیه که گفته بودین: ایشون دارای شکستگی باز بودند و بدلیل خاص شکستگی انتقال ایشون باعث آسیب بیشتر به عروق خونی می شد
و با توجه به اطلاعاتی که من از آسیب های وارده به خانم آسیابان به دست اوردم باید بگم که ایشان دارای شکستگی باز نبوده
چرا تیم اعزامی با توجه به نفرات حاظر در محل و مستقر در جانپناه دو شهید ، ایشان را به پناهگاه حمل ننموده اند تا میزان موفقیت عملیات در رابطه با فرود بالگرد در
نزدیکی جانپناه را به حداکثر و ریسک فرود بالگرد در قله را به حداقل برسانند.
با تشکر



آرش جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ب.ظ http://lmedicine.blogfa.com

سلام آبتین!
خیلی وقت بود که می خواستم بهت سر بزنم . اکثرا با موبایلم کانکت هستم ولی ظاهرا موبایلم کد وب شما رو باز نمیکنه.
برات آرزوی موفقیت می کنم و اگه موافق باشی لینکت می کنم. ضمنا پست آخرتو خوندم و یاد یه خاطره از دوستم افتادم .
داستان از این قرار بود که این رفیق ما وقتی کوچیک بود زنبور نوک انگشت اشاره اونو نیش میزنه . دردش خیلی زیاد بود به خاطر همین یه شیشه الکل میگیره ولی پنبه پیدا نمی کنه. این بود که انگشتشو فرو می کنه توی شیشه و شیشه رو برمی گردونه همینطور ده دقیقه صبر میکنه تا دردش کمتر بشه. بعد که میره انگشتشو در بیاره می بینه ورم کرده و در نمیاد.
نتیجه این که ۲۴ ساعت بطری به دست زندگی میکرد و جرات شکستن اونو هم نداشت.

سلام
جالب بود
شاد باشی دوست من
ممنونم

مریم شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 ب.ظ http://www.thornbirds.blogsky.com

این که چیزی نیست ...خواهرم که پزشکه زمانی که تو اورژانس بود ...یک چیزایی تعریف میکرد...مثلا پاک کن گیر کرده تو دماغ!!! یا پوست تخمه تو دماغ!! خوب به نظر شما چه دلیلی واسه اینکه یک آدم پاکن کنه تو دماغش وجود داره...باز حلقه کوچیک یک جورایی میشه توجیح کرد ولی خداییش اینا رو چی!!!

نیلوفر یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:45 ب.ظ http://www.nightwalker75.blogfa.com

سلام. چه همه خاطره های خوشگل... زندگی جالبی داری ها. راستی ممنون که سر زدی

سلام
نه همش خوشگل نیستن
شاهد این باشیم که عزیزی از خانوادش جدا میشه و . . .
واسه چی ؟ واسه یه بی احتیاطی
نه این صحنه ها خاطرات خوشگلی واسم بجا نمی ذاره

جاسوییچی یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:40 ب.ظ http://jasooyichix.persianblog.ir

سلام رفیق.
خوبی؟
خیلی پیش اومده ن یه حلقه ای چیزی بکنم تو دستم و بعدش گیر کنه اما شکر خدا همیشه با یه کم ور رفتن و آب وصابون در اومده...
دستش خیلی کبود شده بود...حالا خوب شد یا نه؟؟؟؟
یا حق.

سلام
عجب شیطونی هستینا
راستش از خوب شدنش خبر ندارم
انشاالله که خوبه
ممنونم

حامد پورخرسندی یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 ب.ظ

سلام آقا آبتین
بلاگتون رو برای اولین بار دیدم
فقط میتونم بگم ممنون:)
God Bless You

سلام حامد جان
محبت دارین
نظر لطفتونه

سونیا دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:58 ب.ظ http://soniarock.blogfa.com

سلام
درود بر شما
مطالب جالبی بود
بسیار عالیه

سلام
ممنونم

کلماتی از یک کوهنورد دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:17 ب.ظ http://mortezasalehi.blogfa.com

سلام
خیلی خوشحالم که منو می شناسید باعث افتخار هست آشنایی با شما ولی من هنوز شما رو نشناختم
و خوش به حال شما که دانشجوی آتش نشانی هستید
من دانشجوی مکانیک هستم می خوام در دو رشته کارشناسی داشته باشم می تونم سوال کنم که غیر از دانشگاه علمی کاربردی دانشگاه دیگری دانشجوی کارشناسی آتش نشانی می پذیره و چطور ممنون می شم خبرش رو بدید و چه دانشگاههایی در چه شهری

سلام
منو نشناختین؟
ای بابا
خدمتتون عرض کنم که فعلاً فقط دانشگاه علمی کاربردی این رشته تدریس میشه.

خانومی سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:35 ب.ظ http://khanoomi.blogsky.com/

وای بنده خدا چه ورمی کرده
چند هفته پیش تو جمعه بازار ی النگو هندی به زور کردم تو دستم ولی بدبختی به زور در نمیومد اونقدر قسم و آیه دادم جون مادرت آبروم رفت که درومد شاید این بنده خدا قسماش افاقه نکرده
موفق باشید.

سلام
شاید

زهرا جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:51 ب.ظ http://sedayam-kon.mihanblog.com

وااااای چه جوری تحمل کرده بعد دو روز اومده . خوبه انگشتش خون مردگی نشده که یه دفعه قطع کنین!

بهنوش شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:13 ب.ظ http://saeqeh.blogfa.com

دخترن دیگه،هرکاری ازشون برمیاددستتون دردنکنه

زینب یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:47 ب.ظ

سلام خوبید؟
آره واقعا؛ هم نباید حلقه ی کوچیک و تو انگشتشون کن دیگه.منم یه بار یه انگشتر تو انگشتم گیر کرده بود دستم کبود شده بود که نمیدونم چجوری ولی خودم یه جوری درش آوردم

ممنونم

مرضوک جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 ق.ظ http://hoghoghonline.blogfa.com

مگه نمی گی خجالتی بوده شاید پشته پرده چیزه دیگه ایی بوده !
یکی براش انداخته بوده!!!
موفق باشی

سلام
به پشت پرده چی کا داری رفیق
موفق باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد