کلاس عملی امداد کوهستان جاتون خیلی خالی بود


با سلام و احترام و قبولی طاعات و عبادات

صبح روز دوشنبه بعد از اینکه شیفت کاریم تموم شد رفتم دفتر تا کوله پشتی و لوازم دیگمو  بردارم

اخه امروز کلاس عملی امداد و نجات در کوهستان با امدادگران هلال احمر داشتم .

و قرار بود که ساعت 7:30 به سمت روستای بوژان حرکت کنیم .


ساعت 7:30 بود اما من تازه به دفتر رسیده بودم

یکی از دوستام زنگ زدو گفت:

کجایی آبتین؟    واسه چی نمیای؟   همه منتظرتن؟

می خوایم راه بیفتیم

منم جواب دادم:

می خواین راه بیفتین؟

جواب دا د اره بابا زود باش

منم گفتم:

تاحالا سابقه نداشته که هلال احمر سر موقع حرکت کنه  خیلی زود حرکت کنه 8:30

جواب داد نه بابا 

منم گفتم باشه  

تو دفتر کولمو چیندم و زنگ زدم به دوستم که تو هلال احمر بود

گفتم تو مسیر با آمبولانس بیاین دنبالم

اونا هم گفتن الان میایم

ساعت 8 بود و من منتظر

ساعت 8:30 بود که صدای آژیر امبولانس  بلند شد   یعنی:

آبتین کجایی ما منتظرتیم

بیرون و نگاه کردم دیدم آمبولانس منتظرمه

رفتم پایین و  تو امبولانس نشستم

بعد از سلام

اولین جمله ای که گفتم این بود: (رو به مسئول آموزش هلال  کردم)

دیدین گفتن از 8:30 زودتر نمیاین

من میدونم دیگه

یه عمره تو هلال بودم

هلال احمر نوش دارو پس از مرگ سهرابه

بگذریم  امدادگرای دیگه هم با مینی بوس اومدن

به روستای بوژان میرسیم و بعد از 30 دقیقه کوهپیمایی

یه جایی که مناسب آموزشِ رو پیدا میکم

جاتون خالی یک صبحانه مفصّل نوش جان میکنیم

 از امدادگران خواستم که لوازمی رو که تو کلاس تئوری گفته بودم با خودشون بیارن و جلوشون 

بچینن تا چک کنم و نمره بگیرن.

خلاصه لوازمشون رو چک کردم و نمرشون رو گرفتن 

همه امدادگران رو دور هم جمع میکنم و یک خسته نباشید جانانه و بهشون میگم که مواظب طبیعت باشن این طبیعت از آن ما نیست از گذشتگانمون به ما ارث رسیده و ما هم باید سالم به آیندگان هدیَش بدیم

30 دقیقه ای گره ها رو دوباره مرور میکنیم

سمت راستمون یک شیب 60-70 درجه به ارتفاع25 متر بود که به کمک دوستانم یک کارگاه برقرار کردیم و یه باره دیگه قوائد کارو واسشون توضیح دادم و بهشون گفتم که شوخی بی شوخی 

و اگه کسی حین کار شوخی بکنه نمره بی نمره 

با کمک دوستم مسعود اقا  2 تا کارگاه برقرار می کنیم

یک کارگاه سه میخه واسه اینکه فرود برن

و یه کارگاه طبیعی واسه اینکه همدیگرو حین فرد حمایت کنن و حمایت کردن از سمت بالا رو هم یاد بگیرن

تو تصویر زیر منو میبینین که با مسول آموزش جمعیت در حال صحبت کردن هستم

و در حال برقرار کردن کارگاه طبیعی



قرار شد که یکی یکی فرود برن پایین و  یک نفر هم حمایتشون کنه

یکی از بچه ها بلند شد و گفت :

آقا میشه اول خودتون برین پایین؟(به لوازم  و کارگاه هااطمینان نداشتن)

منم گفتم :

نه 

من که اول نمی رم پایین

اول 2-3 نفری از شما میرین پایین

بعد اگه دیدم طناب پاره نشد من هم میرم پایین

اول شما برین کارگاه تست کنین  بعد من میریم پایین

ترسیده بودن

حق داشتن  واسه بار اول بود که  می خواستن 25 متر فرود برن

یادمه که خودم هم روزِ اول که می خواستم فرود برم یه کم استرس داشتم

لوازمو برمیدارم و آماده فرود میشم

میرم لبه دیواره 

و 2 باره تمام نکات رو بهشون گوشزد میکنم

13 متری فرود میرم


و وسط دیواره یه کارگاه 3 میخه برقرار میکنم

به یه شکاف مورب می رسم به کمک 2 تا فرند و یک گُوِ  خودمو  به دیواره ثابت می کنم و مستقر میشم


(تو تصویر زیر محل استقرارمو بین مسیر فرود می بینین)



امدادگرا هم یکی یکی فرود می اومدن و منم ایراداشون رو میگرفتم



4ساعتی طول کشید که همشون  تقریباً یاد گرفتن



اول می ترسیدنا 

اما بعد از اینکه 1 بار فرود میرفتن

خوششون می اومد و می خواستن که دوباره بیان پایین

من وسط مسیر فرودشون ایستاده بودم

بعضی هاشون که به من میرسیدن میگفتن که:

ینی میشه که یه بار دیگه رو زمین راه بریم؟

خندم میگرفت

جاتون خالی کلاس تا ساعت 18:15 ادامه داشت

زباله ها رو جمع  میکنیم و به سمت روستا حرکت میکنیم

ساعت 17:05 به روستا میرسیم و بعد از چند تا عکس یادگاری به سمت جمعیت حرکت می کنیم.




تاریخ برگزاری کلاس: 20/05/1389 

محل برگزاری:روستای بوژان

تعداد نفرات: 20 نفر

مدرس و مربی دوره :آبتین

کمک مربی:مسعود مهدیانیان

نظرات 12 + ارسال نظر
گندم سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:54 ق.ظ http://daily-of-me.blogsky.com

سلام
کارتون خیلی سخته! احساس میکنم افرادی که از این شغل ها دارن بیشتر از دیگران ترس و حس میکنن!

سلام
باید بگم که خطر رو بیشتر حس می کنیم
ممنونم

تلاله سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ق.ظ http://www.talaleh.blogsky.com/#

سلام...مرسی اومدید....خوش به حالتون کارتون خیلی جالبه....موفق باتشید

سلام
ممنونم

ویدا سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:44 ق.ظ http://618.blogfa.com/

من تنها نیستم ...من تهنام ......همه رفتن پارسی بلاگ

تلاله سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ب.ظ

چرا رمز میگذاری خب...بزار ما هم فیض ببریم

سلام
این پست رمز نداره.
----------
آها نقد و می فرمایین
راستش هنو اماده نیست
اینجا با رمز ثبتش کردم که یکی از همکارام بردارنش
الانم برداشتنش
من هم اون پست و حذف کردم
ممنونم

مه یازین سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:33 ب.ظ http://www.mahyazin.ir

سلام
یک مدتی نبودم ممنون که سر زدین تا من دوباره آدرستون رو ببینمو لینک کنم

سلام
محبت دارین

فاطمه چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 ق.ظ http://mahmehr.blogfa.com

سلام
من همیشه از ارتفاع می ترسم .حالا چه کم چه زیاد(که فکر کنم سکته ای بشم!)
این بیچاره ها هم حق داشتند اول بترسن اما با لحنی که شما نوشتی منم وسوسه شدم از کوه برم بالا!
میگم با تبادل لینک موافقی؟

ترس؟
البته بعضی وقت ها ادم باید بترسه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:55 ب.ظ

سلام با جی پی سعی کردم پیام بدم نشد
حالا اگر میخوای قیمتش 9000 هست ولی فکر نکنم باشه چون موسسه هلال ایران رفتم قبلا نداشتن دوباره میرم یه سر میزنم خبرت میکنم
با تشکر میلاد صمیمی
ترم آخر کاردانی نجات

سلام میلاد جان
ممنونم
منتظرم

بهنوش شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:18 ب.ظ http://saeqeh.blogfa.com

استاد شما هم کمی تا قسمتی بداخلاقید ها!باید کار جالبی باشه.خسته نباشید

مصطفی یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:06 ب.ظ http://www.mardeatashi.blogfa.com

سلام بر همکار عزیزم چند وقتیس که حال و حوصله وب نوشن ندارم بیشر در حال وبگردی هستم ایشالا در اسرع وقت با تمام قوا برمیگردم

سلام مصطفی جان
بله در جریانم
من زیاد به وب شما سر زدم
اما متاسفانه از اسفند 88 آپ نکردین
منتظریم

زینب یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:48 ب.ظ

طاعات و عبادات شما هم قبول باشه!
به سلامتی!‌جای مارم خالی میکردید

mirza یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ب.ظ

لطفاراهنمائی کنید کجا میتوانیم درکلاس امداد و نجات کوهستان شرکت کنیم و مهارتهای لازم را کسب کنیم

سلام
خوبین؟
میرزا جان باید بگم که شما میتونین از کلاسهای هلال احمر شرو کنین
ابتدا دوره داوطلبی
بعد از اون دوره مقدماتی نجات
و بعد از اون دوره پیشرفته نجات
موفق باشی دوست من

بنده خدا سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:55 ب.ظ

سلام خدمت شما دوست عزیز:
شما می گید که هلال احمر نوشدار بعد از مرگ سهراب هسته ولی من میگم تا زمانی که مربی های بی مسئولیتی داره که نتونن به کارآموزاش وقت شناسی رو یاد بدن همین مشکل هسته یا حق

سلام بر دوست عزیزم بنده خدا
خدمت شما عرض کنم که که نوش دارو بعد از مرک سهراب هیچ ارتباطی به نحوه آموزش مربیان نداره
مربی ها همیشه تلاش می کنند و کارآموزان و امدادگران هم خیلی خوب نتیجه رو انعکاس میدن
شما تصور کنین
حادثه ابگرفتگی اتفاق می افته
به زحمت فراوان مسول انبار و بعد از 1 ساعت پیدا می کنن
موتور پمپ ها رو تحویل میگیرن
بعد از 30 دقیقه عملیات تو بیسیم اعلام میکنن
که موتور پمپ هندا گریپاژ کرده
می دونین علتش چی بوده
هیچی
موتور پمپ روغن نداشته
به همین راحتی
----------------------
حادثه کئهستان اتفاق می افته
مربی به اتفاق همون شاگردها ساعت 21 همه ضربتی جمع میشن تو هلال احمر
اما بعد از 2 ساعت به محل اعزام میشم
بخونین
اینا همه رو تو خاطراتم ثبت کردم
-----------------
اینجا نه مربی مشگل داره نه کاراموزان
هم مربی و هم دانش آموزا علاقه مندند
علاقه مندند که ساعت 22 همه جمع میشن برن تو کوهستان دنبال یه نفر بگردن
اما مسئلان به این اشتیاق چه پاسخ میدن
هیچی
امدادگرا ساعت 22 همه اماده اعزام هستند
بعد از 2 ساعت یک نفر میاد لوازم و تحویل میده
به سمت حادثه حرکت میکنن
تازه یادشون میاد که ماشین بنزین نداره
----
امدادگرا اعزام میشن سر صحنه تصادف
تصادفی که تا پست امدادیشون 5 دقیقه بیشتر فاصله نداره
شرو به کار میشن
اما اونقدر تجهیزات ندارن که کارشون رو تموم کنن
بعد مجبور میشن از آتش نشانی درخواست کمک داشته باشن
آتش نشانی هم با فاصله 30 دقیقه ای خودشونو میرسونن
اما شاید تو این بازه زمانی کار از کار گذشته باشه
-------------
دوست عزیزم
بنده خدا
شما قضاوت کن
صادقانه
نه امدادگران و نه مربیان مشکل دارند
مشکل جای دیگست
ادامه جوابتون رو تو این لینک بخونین(جواب امدادگران ایران)
http://emdadgar.sums.ac.ir/forum/showthread.php?tid=1479
------------
ممنونم که دفتر خاطراتم رو برگ میزنین
شاد باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد