آبتین اصلاً ما قند شکسته نمی خوایم ای بابا . . .


سلام

حتماً الان که دارم می نویسم اکثر شماها خوابین

خدمتتون عرض کنم که من قبلاً شیفت C  بودم

الان بنا به دستور بزرگان باید تو شیفت B خدمت کنم

و تو این شیفت مسول چای و قند شکستن و پهن و جمع کردن سفره هستم

امروز ساعت 5:25 صبح از خواب بیدار شدم

البته دوستم اقا ابراهیم هم بیدار بودن

بعد از نماز

چایی رو دم کردم

بعد از اینکه لپ تاپمو روشن کردم

آقا ابراهیم باتفاق آقا حسن اومدن کنارم نشستن

حسن آقا رو به من کردو گفت:

آبتین پسر تو خواب نداری ؟ دیشب دیر وقت خوابیدی

الانم که . . .

خلاصه 3 تا چایی مشتی ریختیم

از اونجا که قند شکسته نداشتیم

و آقا ابرهیم هم گفته بودن که:

آبتین از بس که چایی با خرما خوردیم خسته شدیم بابا قند بیار

منم رفتم قند بیارم ه قندی در کار نبود

خلاصه زیر نور لپ تاپمون تَق و تَق شرو کردیم به قند شکستن که:

صدای دوستان از تو آسایشگاه بلند شد

این صدای چیه

چی شده

ابوالفضل سرشو از زیر پتو بیرون اورد و گفت:

آقا من فرمانده شیفتم و میگم:

ما قند شکسته نمی خوایم  نمی خواد قند بشکنی

در ضمن منم خود انبر قند شکن رو به میز می کوبیدم و هی سرو صدا هی سرو صدا

بعد گفتم: من ابتین نیستم

من حسن قره داشییم که داره سرو صدا می کنه

حالا حسن اقای ما هم خواب بود

البته بچه ها متوجه شدن و صدای خندشون از تو آسایشگاه شنیده میشد

و می گفتند: بابا این ابتین چه ادم نامردیه ها

یه خورده قند شکستیم و چایی رو زدیم به بدن




نظرات 10 + ارسال نظر
ملیحه چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 ق.ظ http://barane52.persianblog.ir

سلام خوبید خوش به حالتون حسابی خوش میگذره

دختر نارنج و ترنج چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:46 ب.ظ http://toranjbanoo.com


نوش جونتون...
خب باید به فکر شما می بودن و براتون قند می گذاشتن..
آدم نصفه شبی دلش قند بخواد باید چیکار کنه خب؟
تازه خیلی هم بچه های خوبی بودید که خودتون قند شکستید...

عسل بانو چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:42 ب.ظ http://golbanoojan.blogfa.com

نوش جان . من هم پرستار بودم . سالها شیفت شب بودم و آی کیف داشت این چایی های شبانه .یادش به خیر . هرچند شیفت شب پدر آدمو در میاورد ولی من دوست داشتم چون اولا ریخت یه عده ی دوست نما رو نمیدیدیم . دوما خبری از رئیس و دار و دسته اش نبود . سوما که سکوت شب برای فکر کردن خیلی خوبه .

فاطمه چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ب.ظ http://www.mahmehr.blogfa.com

سلام آقا آبتین چطوری ؟خوبی؟
چایی نوش جونتون
ولی چه ماجرای پرخطری داشتید

نیلوفر پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:46 ب.ظ http://taraneyerahaee.blogfa.com

چه حالی میییییده! خوابگاه که بودم. چهار نفر هم اتاق بودیم هر روز نوبت یکی بود واسه کل اتاق صبحونه ردیف کنه! نمیدونی اون سه روز چه حالی میکردیم! میخوابیدیم تا هفت بعدش پا میشدیم چایی تازه دم با صبحونه پهن بود! اما وای به اون روزی که نوبت خودم بود! باید شیش پامیدم و رو نوک پا راه میرفتم چای بذارم
راستی ادامه ماجرای مریض رو گذاشتم. ختم به شر شد.. بیا پیشم دلاور

دوست قدیمی پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:29 ب.ظ

اینم از مزایای آتشنشان شدنه دیگه.درضمن اگر درمخالف مسیر اب رودخانه شنا کنی غرق میشی.

مریم جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:01 ب.ظ http://asemanebedonemarz.persianblog.ir/


شیفت مربوط به شستن ظرفای ناهار چیه؟c؟
آقا قندارو یه اندازه بشکون!!یکی بزرگه یکی کوچیک!یکی مثلثه یکی بیضی!!!

جوهر شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 ق.ظ http://myprinter.blogsky.com

سلام!
آخه این چه کاری بود؟!
این هم یک جور زنگ بیدار باشه!

سحرجاویدی +منصوره شفیعی دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ب.ظ http://khyrkhah.blogfa.com

سلام . خوبید؟ همون چایی باخرما بخورید سالم تر می مونید .قند مصنوعیه ضررداره

مهسا شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:42 ب.ظ

سلام آبتین جونم
خوووبی عسلم؟
خوشبحالت ما تو روز هم چایی بهمون نمیدن ولی تو حتی شبها هم چایی میخولی!
ما از این امکاناتا نداریم

ما برنامه ریزی داریم خووووو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد