-
تمرین چاه افتادگی (تصویری)
جمعه 5 آذرماه سال 1389 23:50
سلام خدمتتون عرض کنم که امروز بچه های امدادگر اومدن سازمان تجهیزاتشون رو هم طبق هماهنگی قبلی با خودشون اورده بودن و تمرین چاه افتادگی داشتیم
-
آبتینننننننننن کجاییییییییییییییی پسررر
جمعه 5 آذرماه سال 1389 21:47
سلام علیکم حالم گرفتس واسه چی؟ واسه اینکه . . . . . -------- تو ستاد فرماندهی پیش دوستمون جناب ابوالفضل اسدی نشسته بودم که صدای فرمانده شیفتمون عباس آقا بلند شد:(شدید عصبانی و ناراحت) آبتینننننننننن کجاییییییییییییییی پسرر با همین جمله وارد ستاد فرماندهی میشن منم همینطور که با لپ تاپ ور میرفتم خودمو به کوچه علی چپ...
-
گردهمایی تخصصی تکنیکهای امداد انفرادی در غار
جمعه 5 آذرماه سال 1389 09:35
جهت کسب اطلاعات بیشتر به ادامه مطلب مراجعه بفرمائید.... مکان: مشهد- دره اخلومد زمان: ۲۴ – ۲۶ آذرماه 1389 رعایت نکات ایمنی در غارنوردی همانند تمام رشته های مرتبط با طبیعت، جزو ملزومات این رشته ورزشی محسوب می گردد. استفاده از ابزار مناسب و آموزش کافی، تنها احتمال بروز حادثه را به حداقل می رساند. چنانچه غارنورد به هر...
-
آخه می دونین گاوامون ناراحتن شاید از هفته بعد شیر ندن . . .
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 12:08
سلامممم خوبیییییییییییین چند تا؟ سه تا؟ خوبین و میگم چی خیلی؟ خیلی ینی چند تا؟ خدمتتون عرض کنم حدود 1 ماه پیش یکی از دوستان دوره راهنمایی رو دیدم وحید پسر باحالی بود و هست یه صحبتی با هم داشتیم و متوجه شدم که علاوه بر تحصیل تو یه شرکت (نمای داخلی ساختما و سقف کاذب) هم کار میکنه خلاصه 2 روز پیش بود که دلم واسش تنگ شدو...
-
از اینکه در نبودم دفتر خاطراتم رو برگ میزنین سپاسگذارم
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 06:54
سلام امروز کلی ظرف شستم همینه دیگه نتیجه تنبلی ----------- آها می خواستم بگم که تا اخر ماه نیستم دارم میرم تهران شرکت کوه ویسی (وارد کننده تجهیزات امداد و نجات،سنگنوردی،کوهنوردی)یه دوره کلاس واسه نماینده های فروشش تو منطقه اشون فشن قرار برگذار کنه تو این کلاس قرار تجهیزاتی که وارد بازار فروش نشده بصورت کلاس تئوری و...
-
جناب سلیمانی ملاحظه بفرمائید
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 12:06
-
بدون شرح
جمعه 21 آبانماه سال 1389 00:02
با سلام خدمتتون عرض کنم که ازین به بعد در نظر دارم هر چند وقت یه بار یه پست با همین نام بدون شرح ایجاد کنم عکسایی که خودم موفق به شکارشون میشم اینم اولیش
-
تورو خدا بابامو نبرین ولش کنین
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1389 20:02
سلام علیکم امروز واسه ما روز پر کاری بود ، اما خسته نشدم آخه عاشق کارمم خدمتتون عرض کنم که امروز از ساعت 8 تا 10 نگهبان جلو درب ورودی سازمان بودم با اجازتون صبحونه رو هم همونجا می زنیم به بدن (جاتون خالی) پشت میز نشته بودیم که جناب تقی آبادی(فرمانده شیفت) مبان جلو با خونسردی میگن: آبتین پاشو یه بنده خدایی رو پشت بوم...
-
نزدیک ترین ایستگاه به محل حادثه رو (ایستگاه 5) رو اعزام می کنم
جمعه 14 آبانماه سال 1389 23:59
ساعت 20:44 تو ستاد فرماندهی نشسته بودم که تلفن به صدا دراومدو یکی از همشهریان خبر از واژگونیه خودرو سمند که دو نفر محبوس شدن رو میده نزدیک ترین ایستگاه به محل حادثه رو (ایستگاه 5) رو اعزام می کنم معاونت عملیات اعلام می کنند که ایستگاه مرکزی (یعنی ما) رو هم اعزام کنیم. خلاصه زنگ نجات به صدا در میاد و حرکت سریع لباس می...
-
تولد تولد تولدت مبارک مبارک تولدت مبارک(تصویری)
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 21:44
احوال شما خوبین؟ ببخشین سلام یادم رف سلام چه خبرا؟ نیستین؟ بله شما؟ یه مدتیه که خاطرتم و نمی خونیییییی نظر نمی دیییییی خدمتتون عرض کنم آقا ابراهیم اینجا کنار من نشست نو هی من اشتباهی می تایپم ایشون هم اشتباهای منو میگیرن یاد دوران ابتدایی معلم املا بگذریم واسه عباس آقا مون تو شیفت جشن تولد گرفتیم جای اقا پسرشون هاشم...
-
آبتین الان دوستش میاد و یه خنجر میذاره بیخ گردنت و میگه:
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 13:52
با سلام اول بگم که خستم از دیشب بجا یکی از همکارا اومدم سازمان الانم که شیفت خودمه خاطرات یه اتش نشان ساعت 3 بامداد رفتم تو آسایشگاه واسه خواب چه خوابی تازه چشمام گرم شده بود و رفته بودم تو یه عالمه دیگه که آبتین آبتین آبتین با تویم پاشو چشامو باز می کنم اپراتور مرکز فرماندهی جلوم نشسته آبتین شرمندم من باید برم(ایشون...
-
من فقط بلدم حرف بزنم امضاء بلد نیستم (تصویری)
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 01:41
سلام علیکم مثل همیشه صبح ساعت 7:15 دقیقه وارد سازمان میشم لوازم خودرو نجات رو ،که میشه گفت 320 قلم هست رو چک میکنم البته این رو هم بگم که این 320 قلم وسیله هر روز صبح چک و کنترل میشه بعد از تست خودرو و کنترل لوازم با دوستان یه چایی دور هم میخوریم و بعد هم صبحانه تلویزیون روشنه منم که از هر چی تلویزیون متنفرم خاموشش می...
-
ارمنستان-ابان 87 - (تصویر)
شنبه 8 آبانماه سال 1389 12:39
سال 87 واسه گذروندم یه دوره کلاس امداد و نجات در شرایط سخت رفتم ارمنستان تو لپ تاپم فقط همین یه عکس و داشتم بقیه عکسها تو سیستم هستش از یه معبد بازدید داشتیم که متاسفانه اسم این معبد الان تو خاطرم نیس باید گزارش برنامه رو بخونم تا اسمش یادم بیاد.(ادامه مطلب )
-
اگه همین الان بیان و بخوان ببرنت اون طرف چی کاره هستی؟
شنبه 8 آبانماه سال 1389 09:44
سلام دیروز حدود ساعت 15 بود رفته بودم پیش دوستان پیش همکارن عزیزی که عاشق آمدند و عاشق ماندند و عاشق رفتند وارد بهشت فضل میشم اصلاً نمی دونم یه حس عجیبیه که منو هی تلنگور میزنه حرکت می کنم به سمت مزار جناب آقای اصغری ایشون مسئول امداد و نجات جمعیت هلال احمر بودن که با عشق رفتند خیلی مرد خوبی بود خیلی اون قدیما با هم...
-
یه داروی گیاهیه توش زیره داره
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 21:04
سلام به تو / ببخشین شما خوبین؟ کجاها هستین؟ کم پیدایی چی شده؟ واسه بار اوله خاطراتم و میخونین خوش اومدی دوست من امیدورام لحظات خوبی رو سپری کنی راستی من آبتینم شما؟ خدمتتون شیفت قبلی حدود ساعت 20 بود با دوستان دور هم نشسته بودیم و گرم صحبت و بحث که یک هو یکی از بچه ها از آشپزخونه در میادو تو دستش یه لیوانِ اومد جلو...
-
تا کی ؟ نمی دونم!
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 15:22
طبق آخرین تقسیمات شرح وظایف فایرمن ها از سوی جناب تقی آبادی فرمانده شیفتمون، ازین پس باید یه جفت دستکش دستم کنم و ظرف بشورم تا کی ؟ نمیدونم
-
خیلی ریلکس مشغول گرفتن دوش آفتاب بود.
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 20:27
خاطرات یک آتش نشان ساعت 10/44 امروز زنگ نجات به صدا در اومد از تو انبار سریع خودمو به ماشین رسوندم و حرکت ستاد فرماندهی خبر از مزاحمت یه حلقه مار رو اعلام می کنه خیابون سمت راست ایستگاه رو تا انتها ادامه میدیم طبق معمول با تجمع مردم روبرو میشیم دستکش هامو دستم می کنم و عینک رو به چشم میزنم وسط بلوار یه نفر ایستاده و...
-
همینطور که لپ تاپمو جمع می کردم جواب دادم منو ببخشین
شنبه 1 آبانماه سال 1389 23:26
سلام امروز ساعت 8 صبح تو هلال احمر کلاس داشتم قرار بود پشتیبانی در عملیات امداد و نجات رو تدریس کنم ، متاسفانه مطالبم تکمیل و مرتب نبود با کمی تاخیر خودمو به جمعیت هلال احمر میرسونم پشت در اطاق امداد می ایستم متوجه میشم که مسئول آموزش داره شماره منو میگیره که چرا تاخیر کردم گوشیم زنگ میخوره جواب میدم آقای سلیمانی...
-
عکس یادگاری
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 11:13
سلام خوبین؟ امروز صبح متوجه شدم که از سازمان تماس گرفتن و خلاصه من هم متوجه نشدم تماس گرفتم با ستاد فرماندهی7:55 با من کار داشتین؟ آخه تماس گرفتین و متوجه تماستون نشدم اپراتور جواب دادن: آها یادم اومد امروز جلسه ماهیانه است ساعت 8 صبح جواب دادم الان خودمو میرسونم رفتیم سازمان و عملکرد 1 ماهه سازمان ایستگاه مرکزی بررسی...
-
این ترم با واحد اموزش سازمان همکاری نمی کنم
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 12:20
با سلام خدمت ما دوستان خدمت دوستای عزیزم عرض کنم حتماً تیتر تاپیکم رو خوندین چی شده؟ واسه چی میخوام همکاری نکنم؟ علتش؟ واسه اینکه بعضی جاها از بعضی توانایی ها و تجربیات استفاده نمیشه البته من ادعایی ندارما هرموقع شروع به مطالعه کردم و دنبال اطلاعات رفتم با خودم گفتم آقا آبتین خیلی بی سوادی اینو میخوام بگم هرچی جلوتر...
-
چاه رویاها کابوسی بیش نبود(51 ساعت عملیات)
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 22:55
سلام صبح مورخه 14-7-89 بعد از 3 شیفت مرخصی پا به سازمان میذارم. طبق معمول لوازم خودرو ها رو چک میکنیم تا اگه خدایی نکرده مشکلی وجود داره سریعاً رفع بشه. امروز مثل سالهای قبل نیروی انتطامی تو شهر رژه خودرویی داره و از ما هم خواسته تا با خودرو نجات(ایستگاه مرکزی)تو رژه شرکت داشته باشیم . جلو قرارگاه میرسیم و بعد از 30...
-
اینجا دائم تو گوشت می خونن پاستور ،cd / dvd
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 10:36
با سلام و خسته نباشین الان که دارم می تایپم تو یه کافی نت ابتدای خیابون سعدی نشستم اینجا هوا خیلی گرمه خیلی دیروز ساعت 15 رسیدم اصفهان و ساعت 20 هم به سمت شیراز و ساعت 3 رسیدم شیراز و 3:30 تو ایستگاه 12 آتش نشانی بودم با یکی از همکاران تا اذان صبح جلو ایستگاه نشستیم و بعد نماز یه استراحت 1:30 داشتم. جاتون خالی یه...
-
واسه مدت کوتاهی نیستم
شنبه 3 مهرماه سال 1389 06:17
خاطرات یک آتش نشان سلام خوبین؟ چه خبرا؟ روز جمعه کجاها رفتین؟ چه کارا کردین؟ خدمتتون عرض کنم که امروز ساعت 18:30 واسه شرکت تو همایش تخصصی کشوری با عنوان غارنوردی،غارشناسی و تجسس عازم اصفهان هستم و از اونجا هم انشاا... شیراز تو این مدتی که نیستم از تمام دوستانی که دفتر خاطراتم رو برگ میزنن بسیار ممنون و سپاسگذارم شاد...
-
دییانا عزیزم مامان اون کلیدو بیار بده من
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 18:27
خاطرات یک آتش نشان سلام ساعت 13:1 ستاد فرماندهی خبر از محبوس شدن کودکی رو تو اطاق خوابش میده ساعت 13:7 دقیقه به محل می رسیم از ماشین پیاده میشیم زنگ خونه رو میزنم مادری نگران جواب میدن: بفرمائین جواب میدم: از آتش نشانی خدمت رسیدیم جواب میدن: بفرمائین داخل وارد خونه میشم تو چهره مادر پر بود از نگرانی و استرس به اتفاق...
-
اگه CPR رو ادامه می دادیم شاید زنده می موند
جمعه 26 شهریورماه سال 1389 23:37
نمی دونم چه جوری شرو کنم ستاد فرماندهی اعلام میکنه که بچه های ایستگاه 2 رو فرستاده تا یه خرگوش رو که تو ناودون گیر کرده خارج کنن که متاسفانه موفق نشدن واسه همین ما رو به محل اعزام میکنن. ساعت 20:57 دقیقه محل بودیم از ماشین پیاده میشم یه چراغ قوه برمیدارم و عینک شب رو به چشم میزم صاحب خونه میان بیرون و ما رو به سمت...
-
بله دیگه آبتین آتش نشان بدنیا اومده .
جمعه 26 شهریورماه سال 1389 15:58
خاطرات یک آتش نشان یادش بخیر تو یک ظهر زمستونی با دوستم تو مسیر برگشت به خونه بودیم سرم تو لاک خودم بود که یک هو در یه خونه باز میشه و یه خانم هراسان فریاد میکشید: وای آتیش کمک کنین زندگیم سوخت یادمه که بادوستم شروع کردیم مشت مشت خاک رو برداشتن و می رفتیم رو آتیش میریختیم تا خاموش بشه هنو آتیش گسترش پیدا نکرده بود...
-
واسه چی بعضی ها اینقدر نامردن؟
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 23:36
در جواب کوهنورد جوان /مدیر وبلاگ تو اطلاق هیئت کوهنوردی نیشابور با سلام این مدیر جوان باز هم برای چندمین بار به مربیان کوهنوردی توهین کرد فراموش کرده اون روزایی که الفبای کوهنوردی رو در کلاس همین بزرگواران آموخت . این مدیر جوان آقایان: مجید نیک منش (رییس هیئت کوهنوردی نیشابور) , رضا ملانوروزی( دبیر هیئت کوهنوردی...
-
یک سوال
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 20:53
سلام همگی بیاین جلو کارتون دارم عید فطر پیشاپیش مبارک متن زیر رو بخونین و جواب سوالمو بدین ممنونم صبح از خونه خارج می شین طبق معمول قسمتی از مسیر تا محل کارتون رو پیاده طی می کنین تو مسیرتون از جلو ایستگاه آتش نشانی عبور می کنین و متوجه میشین که آتش نشانان داخل هستند . عده ای از آنان مشغول مطالعه گروه دیگر مشغول تمرین...
-
حلقه دردِ سر ساز
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 10:12
سلام قبول باشه واسه تون دعا کردم واسه شمایی که الان وقت گذاشتین و . . . . مشغول مطالعه وبلاگ خانم عدالتیان (غار سنگ کوه) از مدرسین خوب و فعال غارنوردی کشورمون بودم که ستاد فرماندهی اعلام می کنه که جوانی اومده و یه حلقه تو انگشتش گیر کرده با خودم گفتم : باز داستان عشق و عاشقی حلقه رد و بدل می کنن و . . . . میرم پایین...
-
معرفی سایت
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 01:03
وبسایت پایگاه اطلاعات سنگنوردی ایرانیان که با همت بسیار زیاد دوست عزیزم آقا سعید حاجی بگلو مدتیه راه اندازی شده از قسمت های مختلفی چون: معرفی سنگنوردان برتر ، گالری تصاویر ، دانلود مقالات و فروشگاه آنلاین تشکیل شده و دوستان می تونن از آخرین اخبار مربوط به سنگنوردی ایران و جهان در این وب سایت مطلع بشن. پایگاه اطلاعات...